تعداد کلمات:۳۸۰ کلمه/ تخمین زمان مطالعه:۲ دقیقه
جامعه ایران در دهه های اخیر در معرض تحولاتی قرار گرفته که ماهیت امنیت، حکمرانی و حتی زندگی روزمره را دگرگون
کرده است. اگر در گذشته تهدیدهای اصلی از جنس حمله نظامی، جاسوسی سنتی یا جنگ روانی کلاسیک بود، امروز
میدان دیگری در برابر ما گشوده شده است؛ میدانی که مرزهای آن جغرافیایی نیست و قواعدش با قواعد جنگهای سخت تفاوت بنیادین دارد. این میدان، «جنگ شناختی» است؛ عرصه ای که در آن نبرد بر سر ذهن، معنا، ادراک و الگوهای کنش انسانی شکل میگیرد. آنچه در این میدان تصرف میشود، نه شهرها و تأسیسات، بلکه باورها، امیدها، هویتها و سرمایه نمادین جامعه است.
جنگ شناختی، برخلاف بسیاری از شاخه های امنیتی، یک حوزه تخصصی محدود نیست؛ بلکه پدیده ای است میان رشته ای،
میان میدانی و چندساحتی. از رسانه تا تکنولوژی، از شبکه های اجتماعی تا زبان و ادبیات روایت، از ساختارهای حکمرانی
تا میدان کنشگری اجتماعی، از احساسات جمعی تا امید به آینده، همه در این میدان نقش دارند و هدفگیری میشوند.
این جنگ، همزمان ساختار را میزند، فرآیند را مختل میکند، روایت را بازتعریف میکند، و روان جمعی را دگرگون میسازد. به همین دلیل است که هرگونه مواجهه با جنگ شناختی بدون یک «نظامواره» جامع و چندلایه، عملاً محکوم به شکست یا حداقل کم اثر شدن است.
در سالهای اخیر نمونه های روشن و ملموسی از این جنگ خصوصا در بازه زمانی جنگ دوازده روزه و بعد از آن در
جامعه ایران مشاهده شد: روایت سازی های پیچیده بین المللی درباره ایران، عملیات رسانه ای سازمان یافته علیه تصمیم ها
یا رخدادهای داخلی، موج های چندمیلیونی در شبکه های اجتماعی، قطبی سازی شدید ادراکی و احساس ناتوانی جمعی،
خدشه به اعتماد به منابع رسمی، و بهره گیری از چالش های مختلف فرهنگی اجتماعی برای تغییر چارچوب های معنایی
جامعه.
به نظر بخشی از اتفاقات و دیگر رخدادهای پراکنده و اتفاقی نیستند؛ بلکه دارای الگو، زنجیره علّی، تکنولوژی اختصاصی
و اهداف کلان هستند. در مقابل، اقدامات داخلی در تعداد قابل توجهی مقطعی، واکنشی، کوتاه مدت و فاقد انسجام نهادی
بوده اند. این شکاف میان میدان هجومی دشمن و میدان تدافعی ما، نیاز به یک معماری جامع را از سطح یک توصیه
پژوهشی به سطح یک ضرورت ملی ارتقا میدهد.
جهت دسترسی به فایل کامل مقاله به ادمین شبکه های اجتماعی پیام بدهید.
