تعداد کلمات:۸۹۰ کلمه/ تخمین زمان مطالعه:۵ دقیقه
نویسنده: دکتر وحید فراهانی [۱]
هفته پژوهش هر سال از راه میرسد و همراه خود انبوهی از نشستها، پیامها، تقدیرها و آمارها را میآورد؛ آمار تولید مقاله، گزارش، طرح پژوهشی و پایاننامه. اما پرسشی که کمتر بهصورت جدی و صریح مطرح میشود این است: این حجم از پژوهش، دقیقاً کدام مسئله واقعی کشور را حل کرده است؟
پرسشی ساده، اما بنیادین؛ پرسشی که اگر به آن پاسخ داده نشود، هفته پژوهش بهتدریج به یک مناسک بیاثر تبدیل میشود؛ پرهزینه، اما کمفایده.
مسئله امروز نظام پژوهش، کمبود تولید نیست. اتفاقاً در بسیاری از حوزهها، با انباشت دانشی مواجهیم که حتی فرصت خواندهشدن هم پیدا نمیکند. مسئله اصلی، گسست میان پژوهش و میدان تصمیم است؛ گسستی که باعث شده پژوهشها اغلب یا در سطح توصیف متوقف شوند، یا در بهترین حالت به تحلیلهایی تبدیل شوند که نسبتشان با «تصمیم» روشن نیست. در چنین شرایطی، پژوهشگر زحمت میکشد، نهاد هزینه میکند، اما مسئله همچنان باقی میماند.
در منطق حکمرانی، پژوهش نه برای دانستن صرف، بلکه برای تصمیمسازی معنا پیدا میکند. این به معنای تقلیل پژوهش به سفارش اداری یا توجیه سیاستهای موجود نیست، بلکه به معنای بازتعریف جایگاه پژوهش در زنجیره حکمرانی است. پژوهشی که نداند قرار است به کدام تصمیم، کدام مداخله یا کدام تغییر نهادی کمک کند، حتی اگر از نظر علمی دقیق باشد، از منظر حکمرانی کماثر خواهد بود.
یکی از خطاهای رایج در فضای پژوهشی، خلط میان «موضوع» و «مسئله» است. موضوع میتواند جذاب، مهم و حتی بحرانی باشد، اما مسئله چیزی فراتر از آن است. مسئله در منطق حکمرانی یعنی وضعیتی که اگر تغییر نکند، تصمیمگیر ناچار به مداخله خواهد شد. بسیاری از پژوهشهای فرهنگی–اجتماعی ما، به موضوعات مهم میپردازند، اما هرگز آنها را به مسئلهای قابل تصمیم تبدیل نمیکنند. در نتیجه، خروجی پژوهش نه برای مدیر قابل استفاده است و نه برای میدان اجتماعی قابل لمس.
از سوی دیگر، پژوهشگر در این میان اغلب در وضعیت تعلیق قرار میگیرد. نه خود را سیاستگذار میداند و نه صرفاً دانشگاهی. از یکسو، با مسائل واقعی جامعه و نهادها مواجه است و از سوی دیگر، چارچوب روشنی برای تنظیم نسبت خود با قدرت، سیاست و تصمیم در اختیار ندارد. این وضعیت، به فرسودگی پژوهشی، محافظهکاری یا گاهی سیاستزدگی منجر میشود؛ هر سه، آسیبزا.
اینجاست که مفهوم «کنشگری پژوهشی حل مسئله» اهمیت پیدا میکند. کنشگری پژوهشی به معنای کنش سیاسی یا جانبداری نیست؛ بلکه به معنای پذیرفتن مسئولیت پژوهش در قبال حل مسئله واقعی است. پژوهشگر حل مسئله، پیش از آنکه به روش و داده بیندیشد، به این پرسش پاسخ میدهد که مسئله دقیقاً چیست، در کدام سطح قرار دارد، ذینفعان آن چه کسانیاند و کدام تصمیم یا عدمتصمیم، آن را تشدید یا تعدیل میکند.
در چنین رویکردی، پژوهش از نقطهای آغاز میشود که اغلب نادیده گرفته میشود: شنیدن میدان. میدان اجتماعی، نهادی و مدیریتی؛ جایی که مسئله خود را نه در قالب مفاهیم انتزاعی، بلکه در قالب تعارضها، نارضایتیها، ناکارآمدیها و بنبستهای عملی نشان میدهد. بدون شنیدن این میدان، پژوهش ناخواسته به بازتولید کلیات یا گفتمانهای تکراری تبدیل میشود.
پس از تشخیص مسئله، نوبت به صورتبندی آن میرسد؛ صورتبندیای که باید به زبان تصمیمگیر ترجمه شود. بسیاری از پژوهشها دقیقاً در همین نقطه متوقف میشوند، زیرا مسئله را در سطح دغدغه یا نقد باقی میگذارند. حال آنکه صورتبندی حکمرانانه یعنی مشخصکردن دامنه، مقیاس، اولویت و نسبت مسئله با سیاستها و اسناد موجود. این مرحله، پژوهش را از «تحلیل» به «تصمیمپذیری» نزدیک میکند.
روش پژوهش نیز در این منطق، تابع مسئله است، نه برعکس. دادهزدگی و روشزدگی از آفات جدی پژوهشهای کماثر است؛ جایی که پژوهشگر بهجای پاسخ به نیاز تصمیم، اسیر انباشت داده یا پیچیدگی روش میشود. پژوهش حل مسئله، به اندازه لازم داده تولید میکند، اما بیش از آن، بر تبیین پیامدها، گزینهها و ریسکها تمرکز دارد.
نقطه تمایز اصلی، جایی است که یافتههای پژوهش به پیشنهاد سیاستی تبدیل میشوند. نتیجه پژوهش با پیشنهاد سیاستی یکی نیست. پیشنهاد سیاستی یعنی ارائه چند گزینه قابل اجرا، با برآورد هزینه، ریسک و پیامدهای اجتماعی. اینجاست که پژوهش وارد میدان واقعی حکمرانی میشود، بدون آنکه استقلال علمی خود را از دست بدهد.
کنشگری پژوهشی مسئولانه، مستلزم تنظیم دقیق نسبت با قدرت است. پژوهشگر نه باید به توجیهگر تبدیل شود و نه به منتقد بیروننشسته. حفظ استقلال تحلیلی در کنار تعهد به حل مسئله، دشوار اما ضروری است. بدون این توازن، پژوهش یا بیاثر میشود یا بیاعتبار.
هفته پژوهش، اگر بخواهد معنا و کارکرد واقعی خود را بازیابد، باید از مناسک تقدیرمحور فاصله بگیرد و به فرصتی برای بازاندیشی در این منطق تبدیل شود. پرسش اصلی این هفته نباید این باشد که «چقدر پژوهش تولید کردهایم»، بلکه باید این باشد که «چقدر مسئله را درست فهمیدهایم و چقدر به تصمیم بهتر کمک کردهایم».
نظام حکمرانی فرهنگی–اجتماعی کشور بیش از هر زمان دیگری به پژوهشی نیاز دارد که مسئلهمحور، تصمیمساز و مسئولانه باشد. پژوهشی که نه در حاشیه بماند و نه به ابزار سیاستزدگی فروکاسته شود. اگر چنین بازتعریفی جدی گرفته شود، هفته پژوهش میتواند به نقطهای برای تغییر مسیر تبدیل شود؛ تغییری که در آن پژوهش، از تولید متن به تولید اثر نزدیکتر میشود.
در نهایت، مسئلهمحوری در پژوهش نه یک انتخاب سلیقهای، بلکه یک ضرورت حکمرانی است. بدون آن، شکاف پژوهش و تصمیم عمیقتر میشود و هزینههای اجتماعی و نهادی افزایش مییابد. هفته پژوهش، بهترین بهانه است تا این حقیقت ساده اما مهم را دوباره به خودمان یادآوری کنیم: پژوهش زمانی معنا دارد که مسئله را درست ببیند و برای حل آن، مسئولانه وارد میدان شود.
پاورقی
[۱] مدیر پژوهشکده مطالعات حکمرانی فرهنگی و اجتماعی
